داستانی جالب از زمان نبی مکرم اسلام
کمک ب مجاهدان
«ابوالبرکات»صاحبان اسبان زیادی بود که آن ها را تربیت می کرد، لذا هر کس می خواست به جنگ کفار برود از او اسب می خرید.
وی نقل می کند:«روزی شخصی تقاضای خرید چند راس اسب کرد تا به منظور کمک به لشگر اسلام در اختیار مجاهدان قرار دهد.
برای انتخاب اسب های مورد نظرش به طرف استبل حرکت کردیم در طول راه چیزی توجه مرا جلب کرد زیرا او مکرر به طرف زمین خم می کرد و چیزی از زمین برمی داشت و داخل کیسه به دست داشت می انداخت.
پس از آن که به اصطبل رسیدیم و چند راس اسب چابک خریداری کرد به وی گفتم : خم شدن مکرر شما در مسیر تعجب آور بود
لذا می خواهم بدانم انگیزه شما از این کار چه بود؟
گفت:شغل من همین است که چیزهای قابل استفاده مانند تکه های چوب و پوست میوه را از زمین جمع می کنم و پس از جداسازی آن ها را می فروشم واز درآمد آن برای مجاهدان اسلام اسب می خرم و به آنان هدیه می کنم تا در راه خدا جهاد کنند.
از چشمه سار معرفت،ج3، ص191 و 192
اذان صبح:
طلوع آفتاب:
اذان ظهر:
غروب آفتاب:
اذان مغرب:
نیمه شب شرعی: